بامزه ترین گروه استاجری رو توی داخلی داشتیم و کلی باهاشون کیف کردیم.توی عالم شوخی و رفاقت کلی ابیوزشون کردیم و هنوز که هنوزه راه میرن و غر میزنن که شما ابیوز میکنین:))

در همین راستا میکول خفن ترین اینترن بود که خداییش پوست این استاجرای new رو درآورد بسکه ازشون کار کشید.تمام پانسمان ها و خلاصه پرونده ها رو میداد بنویسن و خودش یه گوشه پا مینداخت روی پا.

مجتبی اومد توی اتاق پزشک و گفت یکی از استاجرا بیاد کمک کنه مایع آسیت TAPکنیم،میکول گفت ببین مجتبی?! استاجر منو ببر،ازش استفاده کن،اشکال نداره ولی بعد بیار بذار سر جاش!!یعنی انقدر خندیدیم به این حرفش که خدا میدونه.

یا امروز که استاجرا میگفتن شماها با دکتر صحبت کنین چند روز قبل از عید مارو آف کنه میکول گفت آف چی?کشک چی?تازه میخوایم تقسیم تون کنیم بین اینترنا که برین برا خونه تی مامان هاشون:)))))

خلاصه که وسط این حال روحی نه چندان مساعد انصاف نیست ثبت نکنم این خاطرات رو.


+بحث این بود که کی بره صبحانه بخره.مجتبی به من گفت خب کیکش با تو،شیرش با من.و هنوز که هنوزه بچه م تا میاد حرف بزنه همه میگن تو فعلا شیرش رو بده بعد حرف بزن:)))

(میدونم خیلی بی ادبیم)


+ولی خداییش الان که فکر میکنم میبینم ما قبلا چه استاجرای به درد نخوری بودیم که حتی یکبار نرفتیم بوفه یه چیزی بخریم واسه اینترنامون.وحتی الان هم واسه رزیدنتا هیچ فایده ای نداریم.شرم بر ما واقعا!!!


مشخصات

آخرین جستجو ها