سناریوی اول:
از استاجری اطفال تابحال چندین کیس مسمومیت با متادون داشتیم که خب 1_2موردشون هم اکسپایر شدن حتی!و سناریوی همه شون به این صورت بود که یکی از اطرافیان کودک متادون مصرف میکرده و داخل یه شیشه شبیه شربت سرماخوردگی(!)نگهشون میداشته و بچه اتفاقی میخورده و کارش به بیمارستان میکشیده!
چند شب قبل اما کیس متفاوتی رو میارن بیمارستان.دختر بچه ی سه ساله ای که پدرش بهش متادون خورانده بود.مادر اول بار بچه رو با شکایت اسهال آورده و میترسیده حرف بزنه.بعد که اینترن و رزیدنت میبینن بچه مدام خوابه و معایناتش مشکوکه شروع میکنن به سوال و پرسش،مادر میفته به گریه و ماجرا رو تعریف میکنه.
پدر معتاده و همه جور موادی مصرف میکنه.یه پسر داره و میگه دیگه دختر میخوام چکار?و چندبار اقدام به کشتنش میکنه که ناموفق بوده.
مادر کم سن و سال که معلوم بود وضع مالی خوبی ندارن و سیستم حمایتی هم همینطور،به دکتر گفت اینو ببرم خونه پدرش میکشتش.میخوام بدمش بهزیستی.
امروز با اورژانس اجتماعی تماس گرفتیم.بلافاصله اومدن و قرار شد فردا بعد ترخیص شدن بچه ببرنش.


سناریوی دوم:
دختر بچه ی سه ساله ی روستایی رو به خاطر درد شکم بستری کردیم.موقع رگ گرفتن از بچه،حال پدرش انقدر بد شد که نزدیک بود بیهوش بشه.بچه ی پنجمش بود اما تحمل درد کشیدنش رو نداشت.بچه ی پنجمش بود،اما بچه اش که بود.
خندیدم و گفتم باباها دختراشون رو خیلی دوست دارن.پرستار لبخند تلخی زد و گفت آره،مثل بابای بچه ی تخت فلان.بچه ای که بالا داستانش رو نوشتم.
لبخندم خشک شد.




مشخصات

آخرین جستجو ها