قبلا هم نوشته بودم که چند سال قبل یک رعنا جوان زیبا رویی ماشین من تازه راننده شده رو از جوب درآورد و من در یک نگاه حالی به حالی گشتم:))))و بعد از اون بارها در جاهای مختلف شهر به طور اتفاقی دیدمش و هربار گفتم لعنت به تو که انقدر خوشتیپی و قصه ی اون یک دقیقه پیاده شدنش از ماشینش و سوار شدنش بر ماشینم و بیرون آوردنش از جوب رو با آب و تاب برای ملت تعریف کردم و گفتم چقدر مودب و جنتلمن و جذاب بود و بعدترها فهمیدم اون کسی که مادرش از طریق یک آشنای دور شماره ی مادرم رو پیدا کرده بود و چند روز دهن خانواده رو سرویس کرده بود که پسرمون دلش اسیر گشته و بذارید یه توک پا بیایم و من ندیده پا کردم توی کفش که نمیخوام، همین برد پیت بوده!!!.حالا بعد هزارسال وسط درس خوندن یادش افتادم و دیگه تمرکز میمونه برا آدم?!نه والا:))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها